آرسام جونی آرسام جونی ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

قصه های آرسام کوچولو

دوران شــــــــــــیرین بارداری

۳ماه اول   سلام نی نی جون خوش اومدی بلاخره اومدی تو دل مامان.من و بابایی تو شب ۲۶-۱-۱۳۹۱ فهمیدیم داریم مامان بابا میشیم اون شب چند بار تست کردم باورم نمیشد برای اینکه مطمئن بشیم صبح اولین کاری که کردم رفتم آزمایشگاه واسه جواب باید ۱ساعت بعد میرفتم دل تو دلم نبود وقتی جواب آزمایشو گرفتم دیدم بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــله جواب مثبت  خیلی خوشحال شدم از همونجا به بابایی هم خبر دادم.اولش با خودم فکر کردم میتونم مامان خوبی بشم یا نه الهی مامان خوبی برات بشم اولین ویزیت دکترت هم تاریخ  ۵- ۲-۱۳۹۱ بود.همونروز هم سونو گرافی کرد و گفت که حالت خوبه.بعد از رو مانیتور تو رو به من نشون داد خیلی ک...
27 آبان 1391

اولین یادداشت برای نی نی نازم

عزیزکم سلام.نمیدونم تو گل پسری یا قند عسلی آخه هنوز وجود نداری!!!! میخوام یکمی از خودم و بابایی برات بنویسم.من و بابایی هفت مهر سال ۹۰راهی خونه عشق شدیم و بالاخره ۶ماه بعد آخرین روز عید تصمیم گرفتیم یه کوچولوی ناز بیاد و همه  دلخوشیمون بشه ...
25 آبان 1391

هفته 36 هورا...........

سلام جیگمل مامان. بلاخره ٣٥ هفتگیت تموم شد رفتیم تو ٣٦ هفته.داریم به لحظه دیدار نزدیک میشیم پسرم.نمیدونی واسه دیدنت دارم روز شماری میکنم خیلی دلم میخواد هر چه زودتر روی ماهتو ببینم.دیگه نمیدونم چی بگم فقط میخوام هر چه زود تر بیای تو بغل مامانی و بابایی.
25 آبان 1391

رفتیم دکتر...........

سلام جیگمل مامان.امروزبابایی زود از سر کار اومد تا بریم پیش خانوم دکتر تا دقیقا مشخص بشه من کی باید جیگملمو ببینم.قربون پسر خودم برم چیزی به لحظه دیدار نمونده فقط سه هفته دیگه باید طاقت بیاریم پسری .ولی خانوم دکترت گفت باید دو هفته دیگه بریم تا روز دقیقشو مشخص کنه.صدای تپش قلبتم گوش کردم وای که چقدر تند تند میزد قربونت برم.   خیلی دلم میخواست الان تو بغلم بودی باهات حرف میزدم نوازشت میکردم برات لالایی میخوندم آخه این روزا همش دلم میگیره وبا بابایی الکی قهر میکنم.دلم برای بابایی میسوزه.امروز به خاطر ما زود اومد با اینکه خسته بود رفتیم دکتر بعد که اومدیم خونه الکی باهاش قهر کردم بیچاره بابایی هم کلی نازمو کشید تا آشتی کنیم...
22 آبان 1391

هفتـــــه 35 هــــــــورا..........

فسقلی من دیگه واسه خودت مردی شدی.امروز بلاخره ٣٤هفتگیت تموم شد و رفتیم تو ٣٥ هفتگی .به گفته خانوم دکترت ماه دیگه اینموقع تو بغلمی پیش مامانی دیگه چیزی نمونده زود بیای تو بغل مامانی دلم دیگه برات یه ذره شده این روزای آخر همش دارم به لحظه دیدار فکر می کنم و حس و حالش نمی دونم وقتی ببینمت چه حالی می شم..فقط میگم منو بابایی منتظرتیم و عاشقونه دوست داریم بـــــــــــوس بـــــــــــوس بـــــــــــوس ...
17 آبان 1391

حرفهای مامانی با گل پسرم

گل پسری من حالت چطوره؟الان ۳روزی میشه که کمتر وول میخوری ولی وقتی هم که وول بخوری حسابی دل مامان و بابارو میبری.پسری دلم برات یه ذره شده پس کی میای تو بغل مامانی دیگه طاقتم تموم شده دوست دارم زودتر بغلت کنم نازت کنم.امشب یه لباس خوشگل پوشیدم و بابایی با اینکه خسته بود ازمون چندتا عکس  انداخت   میدونی مامانی: نیومده تو به من خیلی چیزا دادی...... ورود به یه بخش نا آشنا از زندگی  انتظاری شیرین تجربه یه حس تازه حس تازه مادر شدن   ووروجک تو دل مامانی نمیدونی اتاقتو چه خوشگل کردیم.همه چی رو آماده کردیم.مبارکت باشه فدات شم.هر روز وقتی از خواب پا میشم با کلی ذوق و شوق اول میرم تو اتاقت و تورو ت...
15 آبان 1391

حرف بابایی با گل پســـری

سلام آرسام جونم یک ماه دیگه مونده تا یه خونواده واقعی بشیم منو مامانت دوست داریم بدونیم شبیه کی میشی  حال عجیبی دارم احساس میکنم اعتماد بنفس بیشتری دارم با انگیزه بیشتری هم کار میکنم خیلی چیزا میخام یادت بدم یکیش ماهیگیریه دوتایی دور از چشم مامانی ...
15 آبان 1391

اینم یه لالایی برای پســـر نازم

لالایی گل پونه لالالالا  گل پونه بابات رفته در خونه لالالالا  گلم باشی همیشه در برم باشی لالالالا  گل آلو درخت سیب و زرد آلو لالالالا  گل خشخاش بابات رفته خدا همراش لالالالا  گلم لا لا بخواب ای بلبلم لا لا  لالالالا  گل لاله دوست داریم منو خاله خداوندا تو پیرش کن خط قرآن نصیبش کن لالالالا  گلم باشی بزرگ شی همدمم باشی کلام الله تو پیرش کن زیارتها نصیبش کن ...
15 آبان 1391